آیا ایرانیان مردمانی غمگیناند؟
تاریخ انتشار: ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۳۶۱۵۸۹۰
این روزها در شبکههای اجتماعی مطالبی به نقل از موسسه افکارسنجی گالوپ نقل میشود که طی آن مردم ایران عصبانیترین مردم جهان یا غمگینترین مردم جهاناند. متاسفانه این ادعاها در رسانههای کشورمان از نظر علمی بررسی نمیشوند. در این نوشته نگاهی داریم به یکی از گزارشهای این موسسه درباره مردم ایران که در سال ۲۰۱۳ انجام شده است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
موسسه افکارسنجی گالوپ در سال ۲۰۱۳ پیمایشی در ۱۳۸ کشور جهان انجام داده است. هدف این پیمایش، سنجش میزان تجارب هیجانی مثبت و منفی در کشورها بوده است. طبق یافتههای گزارش شده، ایرانیان بعد از کشور عراق بالاترین میزان هیجانات منفی را تجربه میکنند و در تجربه هیجانات مثبت نیز در رتبه ۹۳ (از ۱۳۸) قرار دارند.
هدف نوشتار حاضر این نیست که نفیاً یا اثباتاً در باب شادی و غم ایرانیان ادعایی مطرح سازد، بلکه صرفاً تأملی مفهومی و روششناختی بر گزارش این مؤسسه است. پیش از ورود به بحث، باید به نحوه تنظیم گزارش پیمایش در بخش اخبار سایت گالوپ اشاره کرد که از لحاظ زبانی و شکلی فاقد حداقل استانداردها برای اتصاف به وصف «علمی» است.
لحن گزارش کاملاً در صدد القای این است که ایرانیان اولاً بدبختاند و ثانیاً خیلی طبیعی است که بدبخت باشند:
«ایرانیان کاملاً حق دارند احساسات منفی را تجربه کنند، با در نظرگرفتن نرخ بالای بیکاری، که قوزی بالای قوز تورم در کشورشان است. تورمی که توانایی خانوار را برای تأمین نیازهایش تخریب کرده است. این را کنار تحریمهای بین المللی به خاطر برنامه هسته ای قرار دهید که به احساس زنده بودن آسیب وارد آورده است»
از نظر روششناختی، ابهامات و نقصهایی جدی به این پیمایش وارد است. نخست، نمونهگیری و شیوه دستیابی به شرکتکنندگان در نظرسنجی است. در هر نظرسنجی و هر آمارگیری اصل اول، تصادفیبودن نمونه آماری است. در اینباره هیچ اشارهای به نحوه انتخاب نفرات، روش نمونهگیری و تمهیدات تصادفیبودن گزارش نشده است.
مرحله بعدی تناسب نمونه با جامعه آماری است. در این پژوهش نمونه هزار نفری از مردم هر کشور انتخاب شده که از نظر علم آمار هیچ نسبتی با جامعه آماری هشتادمیلیون نفری ایران ندارد.
گذشته از این، سوالی که در اختیار شرکت کننده قرار می گیرد به صورت دو ارزشی (بله یا خیر) است و این خود به تنهایی اعتبار این تحقیق را تا حد زیادی کاهش می دهد.
علم آمار به ما میگوید درباره مسئلهای که طیف دارد را نمیتوان در سوالات نظرسنجی، بله یا خیر گذاشت بلکه باید طیف طراحی کرد؛ مثلا خیلی زیاد، زیاد، متوسط، کم و خیلی کم. به لحاظ احتمالی توزیع متغیری که ماهیت پیوسته دارد توزیع نرمال است. در توزیع نرمال حدود 68 درصد نفرات در محدوده متوسط قرار می گیرند.
با این حساب، وقتی که شرکتکننده حق انتخاب متوسط را ندارد به اجبار باید در یکی از دو دسته قرار گیرد و به این ترتیب تعداد بسیار زیادی از این نفرات بنابر قواعد احتمال نمیتوانند در یکی از دو گزینه بله یا خیر باشند. مقادیری که به طور بالقوه می توانند در محدوده متوسط باشند، با کوچکترین تکنیک جهتدهیِ پاسخ در دسته توافق قرار میگیرند.
برای مثال، مانند این پژوهش، مثبتبودن سوال منفی باعث میشود فرد بپذیرد در وضعیت منفی است. نکته دوم تعداد اندک سوال است. طبق گزارش گالوپ این پیمایش از طریق یک «تک-سوال» انجام شده است. تکسوالی بودن این پیمایش به شدت اعتبار آن را زیر سوال می برد و معلوم نیست یک سوال با محتوای محدود «خشم، غم، استرس، درد جسمی و نگرانی» چه مقدار از سازه «تجارب منفی» را تبیین می کند.
به علاوه، در حال حاضر برای سنجش میزان شادی ابزارهای استانداردی توسط مراجع علمی روانشناسی طراحی شده است؛ با این حال در پژوهش گالوپ یک سوال بدون اشاره به شاخصهای روانسنجی پیشین آن به کار رفته است و هیچگونه تاییدی از جانب مراجع علمی برای حمایت از آن گزارش نشده است.
به لحاظ مفهومی و نظری در مطالعات استرس این پرسش دیرپا وجود دارد که آیا سازگاری خوب همان سازگاری بد است یا اینکه نباید سازگاری را روی یک طیف دید بلکه سازگاری خوب و سازگاری بد به لحاظ ماهوی با هم متفاوتاند.
در واقع، سوال این است که آیا داشتن هیجانات منفی دلیل بر این است که الزاما آن فرد ناراحت است؟ دو دیدگاه در این زمینه وجود دارد. دیدگاه اول میگوید هیجانات منفی الزاما باعث ناراحتی میشود اما طبق دیدگاه دوم، آنچه باعث تمایز سازگاری خوب از سازگاری بد میشود، نحوه پاسخ فرد به محرک راهانداز (یا همان استرسورها مانند تورم) است.
در این حرفی نیست که ایرانیان استرسورهای فراوان و شدیدی را تجربه میکنند، نحوه مقابله با این استرسورهاست که نهایتاً کیفیت و کمیت سازگاری را مشخص میکند. راهبردهای مقابلهای که در فرهنگ ما متمایز از فرهنگهای دیگر وجود دارند، دیده نشده است.
اساسا مسئله هیجانات امری فرهنگی است و برای بررسی آن باید به عناصر فرهنگی در این زمینه توجه شود که در این پژوهش انجام نشده است. نکته دیگر در تعریف هیجانات مثبت و هیجانات منفی است. طیفی از متغیرهای ناهمجنس ذیل عنوان هیجانات منفی قرار گرفتهاند: خشم، غم، استرس، درد جسمی و نگرانی.
صرفنظر از اینکه تقسیمبندی هیجانات به مثبت و منفی، نگاهی منبعث از فرهنگ مدرن است و میتواند در فرهنگهای دیگر به گونههای دیگری بازنمایی شود و در پارادایم فعلی سلامت روان نیز به چالش کشیده شده است، متغیرهایی که در پیمایش گالوپ روی هم شاخص تجارب منفی را ساختهاند، متجانس نیستند: خشم و غم، هیجاناند. استرس هرچند مؤلفه هیجانی نیز دارد، هیجان نیست. درد جسمی یک محرک راهانداز هیجان است و نگرانی یک فکر است که با اضطراب همبسته است. اینها به عنوان مشتی از خروار، سستی این پیمایش را به لحاظ نظری نشان میدهند.
ما به خوبی، چندان که در این کشور زیست میکنیم، زخم های تازه و کهنه را بر گرده خویش از قلم نمیاندازیم چنانکه زخمههای شمشیرِ آشنا و اجنبی را. چیزی که هست و آن را گالوپ و ایادی او در داخل نمیدانند این است که ایرانیان به خوبی میدانند که چگونه با زخمهای خود لبخند بزنند بر نوازش شمشیر.
منبع: الف
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.alef.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «الف» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۳۶۱۵۸۹۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
«سیزیف» به مردم ایران چه می آموزد؟ / ورود ایرانیان به دالان باریک آزادی / مهمترین پروژه توسعه ایران توانمندسازی جامعه
گروه اندیشه: در یادداشتی که امیر ناظمی در کانال خود منتشر کرده، که خود برگرفته از کتاب تازه منتشرشده «ضربه سخت انتشارات شرق» است، مردم ایران را از سرنوشت شوم سیزیف برحذر می دارد که سیزیف استعاره ای است از تکرار کشنده و تلاشی نافرجام. ناظمی که خود از زمره نو نهادگرایان محسوب می شود، در یادداشت زیر معتقد است که تنها با حکومت قوی و جامعه قوی است که می توان از مدار ملال آور تکرار، رهایی جست، و بدون جامعه قوی، امکان عبور از مدار توسعه نیافتگی و ورود به دالان باریک آزادی محال می شود. این یادداشت در زیر از نظرتان می گذرد.
ما و تکرار بیهوده تاریخ:
ناظمی در مطلب خود یادآور می شود که «سیزیف راز خدایان را فاش کرده و به همین دلیل، محکوم شده بود تا سنگی بزرگ را بر بالای قلهای ببرد. اما سنگ هر بار از بالای قله به پایین میغلتید و سیزیف دوباره آن را به بالا میبرد، اما سنگ دوباره به پایین میغلتید و دوباره و دوباره و دوباره...»
از نظر ناظمی «سیزیف استعارهای است از تکرارِ کشندهی تلاشی نافرجام.» او در ادامه به نگاه آلبر کامو برای رهایی سیزیف از بن بست اشاره می کند می نویسند: « او محکوم به تکرار چرخهای پایانناپذیر و بیحاصل بود. با وجود اینکه تاریخ، رویدادهای شکلدهنده به امروز ماست، ناآگاهی ما از آن میتواند تاریخ را به الگوهایی تکرارپذیر از تلاشهای نافرجام تبدیل کند؛ الگوهایی تکرارپذیر که تا زمانی که اسیر آنها باشیم، توان خروج از چرخههای تکراریشان را نداریم و گویی در اسطورهی سیزیف زندگی میکنیم. آلبر کامو پیروزی او را در آگاهی میداند، به همان شیوهای که رهایی از چرخههای تکرارپذیر تاریخ فقط با خودآگاهی جمعی است که پایان مییابد؛ در غیر این صورت، ما نیز محکوم میشویم به تکرار چرخهای پایانناپذیر و بیحاصل.»
پاندولی میان استبداد و هرجومرج:
این پژوهشگر حوزه عمومی سپس با اشاره به نحوه تعامل جامعه و دولت در ایران اشاره کرده می نویسد: «وقتی حکومتها فشارها را از حد گذرانده و از آستانهی تحمل جامعه (یا همان حدِ نهایی قدرت حکومت) عبور میکنند، یک ضربهی سخت دریافت میکنند. ضربهی سخت است که حکومتها را از ادامه دادن به قدرت بازمیدارد. در حقیقت ضربهی سخت به حکومت است که منجر به تغییر حکمرانان در ایران میشود. به دنبال این ضربهی سخت است که جامعهی ایرانی به دنبال سهم خود از قدرت حرکت میکند، اما به دلیل آنکه ظرفیتهای نهادی لازم برای حکمرانی و مدیریت این قدرت را ندارد به سرعت در دام یک هرجومرج دستوپا میزند.این هرج و مرج نیز به سرعت منجر به مقاومت حکومت شده و به این ترتیب، جامعه از آستانهی تحمل حکومت رد میشود و حکومت (فارغ از آنکه در دست چه کسی باشد)، در واکنشی طبیعی، به دنبال بازپسگیری قدرت انحصاری خود برمیآید. بنابراین ضربهی سختِ بعدی از دل این رد شدن از آستانهی تحمل حکومت رنگ میگیرد.»
او در ادامه می نویسند: «ضربههای سخت پیدرپی و گیجیهای بامداد خمارِ پس از آنها الگوی تکرارشوندهی تاریخ ایران در ۲۵۰ سال اخیر بوده است. جامعهی ایرانی با هر ضربهی سخت بخشی از توانمندیهای خود را از دست داده و پس از هر ضربهی سخت مجبور شده است زمان و انرژیاش را صرف بازسازی توانمندیِ ازدسترفته کند. محکومیت تکرار بیهودهی گذشته فقط با یک خودآگاهی جمعی میتواند پایان یابد؛ جایی که خودآگاهی جمعی به ما یاد میدهد از دالان باریک به سرعت به بیرون پرتاب نشویم و بتوانیم با کنترل خود، توازن میان قدرت حکومت و قدرت جامعه را حفظ کنیم و در دالان باریک به حرکت ادامه دهیم.»
الگوی این رفتار تکرارشونده در نمودار زیر به نمایش درآمده است.
جامعه آونگی
ناظمی ادامه «حرکتهای زیگزاگی در میانهی دو دیوارهی صخرهای» را «تکرار اصلی در تاریخ ایران می داند و به ویژگی ایجاد شده در آن یعنی ویژگی آونگی اشاره می کند: «دورههای متعددی از هرجومرج و استبداد ایران را تبدیل به جامعهای آونگی (پاندولوار) کرده است. این تکرارها فرصت حرکت آرام در میان دالان باریک را از ما ربودهاند و با ضربههای متناوب سخت، ما را در میانهی دو دیواره گروگان گرفتهاند. در این الگوی تکراری، حکومتها آنچنان به سرعت به سمت بیشترین حد قدرت حکومت حرکت میکنند و از تمامی سازوکارهای استبدادی برای تمرکز قدرت بهره میبرند که سرنوشت محتوم ایران ضربههای سختِ مکرر میشود.»
شاید حکومت مغ های زرتشتی در زمان ساسانیان الگوی نظری ناظمی باشد که می نویسد: « حکومتهای شیفتهی استبداد، بیتوجه به آستانهی تحمل جامعه، چنان بر جامعه سخت میگیرند که عصیان جامعه در قالب انقلابها و درگیریهای نظامی و گاهی نیز توسل به قدرتهای خارجی تنها راه بازگشت قدرت به جامعه دانسته میشود. حکومتهای استبدادی به صورت همزمان ظرفیتهای حکمرانی جامعه را نیز کاهش میدهند؛ ظرفیتهایی که میتوانند نظام حکمرانی را از طریق مشارکتورزی جامعه توانمندتر کنند.به این ترتیب، حکومت استبدادی هم توانمندی حکومت و هم توانمندی جامعه را همزمان کاهش میدهد؛ در نتیجه، از یک سو، با یک ضربهی سخت، حکومت تغییرات شدید میکند و ثبات جامعه تضعیف میشود و از سوی دیگر، زمانی که جامعهی ایرانی پس از آن ضربهی سخت به حکومت، قدرت جامعه را بازپس میگیرد، فاقد توانمندی لازم برای حکمرانی میشود و به سرعت به سوی هرجومرج میرود.»
تحلیل و تجویز راهبردی
در آخر ناظمی سه راهبرد اصلی برای برون از این وضعیت که به پایداری دولت و جامعه منتهی می شود، به شرح زیر ارائه می دهد:
۱-مهمترین پروژه توسعه در ایران ایجاد ظرفیتهای نهادی برای توانمندسازی جامعه است.
۲-هر سازوکاری که بتواند جامعه را توانمند کند، بر هر پروژهای که قدرت دولت را افزایش دهد اولویت دارد.
۳-تلاش برای کاهش قدرت حکومت، تا مادامی که همراه با ایجاد ظرفیتهایی برای توانمندسازی جامعه نباشد، در بهترین حالت منجر به هرجومرج میشود و چیزی جز تکرار یک تاریخ بیهوده نیست.
*پژوهشگر سیاستگذاری عمومی و معاون سابق وزیر ارتباطات
بیشتر بخوانید:
که شب می گذرد! نوروز به مثابه نهاد توسعه
سایهروشن یک شاه یا یک ملت؟
درسی که باید از جنبشهای زنان آموخت (به مناسبت ۸مارس)
انتخابات در جامعه فحشزده
مهندسان عاشقپیشه و مهندسان قاتلپیشه
216216
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1902758